وقتی در قوم بنی اسرائیل خشکسالی اومد حضرت موسی مردم را برای دعا و طلب باران به کوه طور دعوت کرد.جمع زیادی از مردم و حق شناسان درگاه الهی همراه شدند و مشغول دعا شدند .
اما پس از مدتی طولانی دعا و انابه قطره آبی از آسمان نبارید.
موسی از خداوند سوال کرد علت مستجاب نشدن دعا رو.
خطاب آمد که :« در جمع شما جوان گنهکاری است که حضور او مانع بالارفتن دعای شما می شود»
موسی رو به مردم کرد گفت : آن جوان گنهکار که خود هم میداند ، جمع مارا ترک گوید تا دعاهایمان مستجاب شود»
اما کسی بلند نشد ولی باران شروع به باریدن کرد.
موسی به خداوند گفت : پروردگارا کسی از میان ما بلند نشد!!؟
خطاب رسید که :
«موسی وقتی سخنت را باجمع گفتی ،آن جوان شرمنده و پشیمان شد و دلش لرزید و ترسید تا درمیان جمع سرافکنده شود و گفت خدایا یک عمر آبرومو حفظ کردی این بار هم آبروداری کن .
و ما نمی توانیم شرمندگی بنده خود را ببینیم بنابراین گناهانش را تبدیل به حسنه کردیم و باران را برشما نازل نمودیم.»